سخت آشفته و غمگین بودم

به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم می گیرند

درس ومشق خود را

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

و نخندم اصلا

تا بترسند از من

و حسابی ببرند

خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

(ادامه شعر زیبا در ادامه مطلب)


برچسب‌ها: شعر نو , شعر خشونت , خوشنت عشق , خشونت هرگز , شعر معلم , خاطرات معلم , چوب معلم ,

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 22 اسفند 1390 | 7:1 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.